-
عزیزترین
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 18:29
گرمای نهفته ی تب هر آهی پایانه ی خسته ی هزاران راهی با آمدنت پشت زمستان لرزید تو نازترین شکوفه ی دی ماهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آبانماه سال 1384 21:58
thinking of you Idont want to become so independet that will think I can make it entirely on my own or be so free that will not want to share my LIfe with someone or be in such total control that wont be able to say I want you I need you and Ilove you always.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 13:09
خونه جدید اینجاست.... جای دوری نیست .... www.onlynanaz.blogsky.com
-
وبلاگ جدید
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 05:20
به اینجا منتقل شد . www.onlynanaz.mihanblog.com
-
کاش می دانستی
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 12:50
کاش می دانستی چه قدر چشم به راهت هستم تا بیایی و مرا دست در دست نسیم تو به مهمانی فردا ببری ای که احساسم را تا فراسوی افق می خوانی پس چرا تنگ بلورین مرا از لب طاقچه مهر و وفا می رانی بازهم در تب مهتاب دگر می سوزم بی تو در تنهایی" کلبه می سازم باز دل می بازم شب " شب مهتاب است چشم مه در خواب است ومن اینجا نگران که مبادا...
-
تشکر
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 09:48
سلامی عاشقانه به همراه دلی پر از امید که شما دوستان در این مدت از من دریغ نکردید . از تمامی دوستان که تو این مدت که من مریض بودم و برام کامنت میگذاشتن و لطف داشتن بسیار ممنونم . از سهیل از وبلاگ دوست دارم که تمام این مدت لطف داشت از ، امیر از وبلاگ دل شده گان ، اشکمهر عزیز از وبلاگ اشکمهر که لطف داشت ، قاصدک عزیز با...
-
سال نو
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 02:24
سال نو را به همه دوستان خوبم تبریک عرض می کنم. امیدوارم در این سال" جدید روزهای هرچه زیبا تر در کنار خانواده ودوستان داشته باشید وبه آرزوهایتان برسید! باید دعا کنیم وبعد از آن تلاش کنیم تا در این سال فرازهای باشکوه زندگی را بوجود بیاوریم وآنها را به خوبی درک کنیم! فرازهای با شکوهی مثل... جریان آرام یک رودخانه وزیدن یک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 08:57
در پیله ی انزوا اسیرم بیهوده مکوش پر بگیرم! عمریست در آرزوی دریا آواره ی غربت کویرم همواره حضور مرگ نگذاشت کام از لب زندگی بگیرم من زاده ی سرزمین دردم درمان تو را نمی پذیرم احوال مرا نپرس؛ ای عشق! بگذار به درد خود بمیرم!
-
جنون
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 01:52
دل گمراه من چه خواهد کرد با بهاری که می رسد از راه ؟ با نیازی که رنگ می گیرد در تن شاخه های خشک وسیاه؟ دل گمراه من چه خواهد کرد با نسیمی که می تراود از آن بوی عشق کبوتر وحشی نفس عطرهای سرگردان لب من از ترانه می سوزد سینه ام عاشقانه می سوزد پوستم می شکافد از هیجان پیکرم از جوانه می سوزد هر زمان موج می زنم در خویش می...
-
باور نمی کنم
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1383 08:45
باورنمی کنم تو با یک نگاه سرد غم های خود را به دل من سپرده ای غم را ز بغض های این شاعر غریب حتی زبیت بیت غزل ها را نخوانده ای باور کنم هجوم شب بی ستاره را؟ باور کنم که پر کشیدی از آسمان من؟ باور کنم خموشی این تک ستاره را؟ ای بهترین بهانه شعرهای من شاید خیال می کنی با رفتنت یاد تو از آسمان دلم کوچ می کند یا این که بعد...
-
پرستوی مهاجر
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 13:07
تو رفتی در سکوت کلبه عشق تمامی وجود من سخت آزرد شقا یق های این دشت پر از خون درون سینه ام نشکفته پژمرد تو رفتی با توعشق هم سفر کرد شرنگ غم به کام من فرو ریخت سکوت وماتم درد جدایی به شبهای غم آلوده بیامیخت سفر کردی لیکن دستهایم کنون در حسرت وغرق نیازند فراق و دوری ات را چاره ای نیست پس از تو اشکهایم چاره سازند بیا ای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 05:58
بی گمان روزی که دنیا آمدم رنگ جنگل های دنیا زرد بود باد هم پروانه ها را برده بود قلب گلهای زمین پر درد بود
-
روزگار
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 02:40
دل سپردن از برای زندگی کردن "چه زیبا ست! گاه تلخ و گاه شیرین"گاه چشم انداز رویاست دل سپردن ها چه آسان" دل بریدن ها چه سختست! عاشقی و بی قراری" جان خریدن ها چه سختست! نازنینم در پناهت" در وجود پر زآهت در میان دست گرمت" پاکی قلب چون ماهت برگ ریزان خزانم را به خاموشی سپردم فصل سرد غصه هایم را به خاموشی سپردم تو همیشه در...
-
حسی غریب
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1383 13:07
می خواهم از تمامی این کوچه های سرد این کوچه های پر ازخاطرات زرد آهسته بگذرم اما کارم همیشه به بن بست می کشد در این میان حسی غریب بر شانه های بیکسی ام دست می کشد!
-
شعر من
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 10:52
سوته دلی است که در آن شاخه افسرده غمگین خاطر چشم در راه بهاری دارد تا دگر بار بروید بن وبرگش وبه بر بنشیند و عطر آگین کند این سینه غم بار مرا شعر من حرف من است حرف من خستگی سینه پر درد من است شعر من حرف دلی است که در آن چشمه جوشان محبت جاری است پس دریغا که در این دور جفا کار فلک به جز از جور و ریاکاری ها به جز از خدعه...
-
ای پروانه خیال!
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1383 09:14
ای کسی که بدون تو زندگی رابا همه زیبایی هایش برای لحظه هرچند ناچیزهم نمی خواهم. ای کسی که زندگی را در چشمان بهاری ات معنا می کنم" کاش می دانستی این قلب کوچک و عطش زده ام چگونه با دیدارت بال وپری برای رهایی می یابد. بدون تو برگی در خزان زندگی ام"برگی خزان دیده در بهار زندگی"برگی زرد وخشکیده که با کوچکترین تلنگری زندگی...
-
صبورانه
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1383 00:52
ثا نیه ها را می شمارم تا به تو که در پشت آن ساعت"هستی برسم. در پشت آن قاب شیشه ای با لحظات شفافش"و من با تمام خستگی چشمانم از آن چشم بر نخواهم داشت تا بیامت. ای روشنایی امید من.به انتظارم تا تو از دری بازآیی .انگار آن ساعتی که آنجا به روی آن دیوار است می داند که من برای چه به او می نگرم. او نیز نگاه مرا خوانده است و...
-
شاهزاده ای با اسب سیاه
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1383 11:50
دلم می سوزد برای تما م رویاهایی که نیمه تمام ما ندند وشاهزاده ای سوار بر اسب سیاه آمد و با شمشیر نگاه خود تمام رویا هایم را گردن زد. شاهزاده مرا با خود برد تا دوردست واهمه ها تا امتداد پرتب وتاب حادثه ها. ومن تب کردم اما دیگرنه رویای نا تمام ونه دستی برای زدودن خسیسی واهمه ها.... آه دلم گرفته است!
-
بیا
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 01:04
بیا تا دوستی هایمان را با گلهای سرخ آغاز کنیم و عشقمان را با یاسها آذین کنیم.بیا تا با هم ماندن را به به زنجیر وفا بسپاریم وکلبه ی عشق را در بهار در کنار جنگل بسازیم. بیا تا آسمان قلبها یمان را آبی کنیم و تنها من و تو پرنده های آن باشیم.بیا در کنار دریا همراه با پرستوهای عاشق آن ترانه ی عشق بخوانیم تا که دنیا باور کند...
-
عاشو را
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 08:17
خورشید با یال راهوارش پریشا نی آبشار هاست اقامتی از زخم" تشنه کام می گذرد زیرا خود از چشم می نوشد که به دیدار دریا می رود
-
د یشب
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 15:39
دیشب کبوترها به کنج غم نشستند دیشب بلور مهربانی را شکستند دیشب ستاره با من از شب تا سحرگاه سر داد گریه در هوای فرقت ماه دیشب صدای سروها دیگر نیامد حتی نسیم از قلب دریا بر نیامد دیشب همه پروانه ها را سر بریدند دیشب همه آلاله ها صد داغ دیدند دیشب خدایا آه دیشب آه دیشب شب نغمه تلخ چرایی داشت بر لب این آخرین نجوای من با...
-
سنبل تنها
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1383 14:07
در آن باغ زمستانی" سکوتی تلخ برپا بود وجود تک گل سنبل" سزاوار تماشا بود گل تنها و پژمرده"همیشه زردو غم خورده درون باغ پر وحشت"به امید سحرگا بود هر آن دم غنچه سنبل:زدست عابران نم نم چو تا می رفت بگریزد"به زیر پای آنها بود تمام عابران رفتند"گلک می خواست بگریزد ولی ترسیدو وحشت کرد"هنوز یک عابر آنجا بود اگرچه عابرش...
-
وصف عشق
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 14:39
تو اون بیشه نوری که پر شده ستاره"که پر شده قاصدک ابرای پاره پاره تو قصه بها ری تو"شب بی پناهی" توصبح صادق من گل همیشه بهاری تو بارون امیدی"ریشه هر گلستون" همدم هر نیستون برای این شبستون تو روشنی آبی"جوونه دلایی" تو گرد خاک پاهات درمون توتیا یی تو شادی غمایی" صداقت کلامی" برای هر جوونه باورن بی ریایی تو شبنم گلایی"...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 بهمنماه سال 1383 03:07
صدای کوتاه کنار خط خیابان "صدا زدم : در بست کسی نبود بپرسد برای او جا هست؟ تمام پیچک شعرم به دور او پیچید چقدر گریه که بر خاک صورتم ننشست! تمام قصه ما مثل یک معما بود شبیه دوز وکلک یا فریب یک تردست خطوط پشت هم انحنای احساسم صعود کرده برایت"ز ارتفاعی پست میان مکث و طمانینه در نگاهی گرم مسیر هرچه تلاقی؛حدود هر بن بست...
-
ستایش عشق
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 23:40
می دانم معجون غریب عشق چه بر سرم آورد اما با این همه مرارتها که تا امروز کشیدم هنوز هم عاشقانه دوستش دارم و یگانه معبودم اوست . به یاد می اورم روزهای خوشبختیم را که چون آفتاب هستی بخش بر وجودم طلوع کرد و برگهای رخوت و سستی را که تا اخرین دقایق عمر خود را سپری می کردند با پرتوهای پر تلا لوئش به شکوفه های در دست نسیم...
-
حرف نگفته
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 06:32
واقعا یک سینه سخن دارم ونمی توانم شرح دهم یا نه؟ حرفهای نگفته بسیار است یکی از هزار هم گفته نشده. هزار نکته باریک تر از مو کنار ما هست" فقط می توان لبخند زد ومنتظر پاسخ مشابه بود. یعنی وقتی یک لبخند به روی همسایه می زنید" در جواب از او یک لبخند می خواهید ویا به همسرتان" همکارتان و جا معه تان. متاسفانه گاهی می بینید...
-
لذت گناه یا لذت هم صحبتی با خدا
جمعه 16 بهمنماه سال 1383 12:52
او همیشه پس از گناه رو به اسمان می گفت:خدایا مرا ببخش " نفهمیدم چرا یک دفعه اینطوری شد. پس از مدتی او عادت کرده بود که اول گناه کند وبعد از خدا به خاطر یک کار زشت پوزش بطلبد. روزها به همین شکل سپری می شد تا اینکه روزی پیرمرد فرزانه ای به او گفت:پسرم تو با اینکارت راه بازگشت واقعی خودت را از بین می بری. جوان خطا کار از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 بهمنماه سال 1383 08:53
واین دنیای وانفسا زندگی در این عصر ماشین و اهن ودود موجب می شود تا انسان بر اثر قرارگرفتن در مرداب مشکلات ومصائب ؛دور شدن از خدای اسمان ها و قرارگرفتن در اغوش شیطان را حس نکند. واقعیت این است که طول عمر انسان مثل بازی فوتبال می ماند و تا لحظه ای که داور سوت پایان مسابقه را نکشد واعلام ختم مسابقه را نکند فرصت جریان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 13:25
زوج های جوان بخوانند به همسر خود از این که تلاش کرده است موضوعی را متوجه شما کند تبریک بگویید. وقتی درباره نکات مورد اختلاف بحث می شودسعی کنید طرف مقابل را درک یا متقاعد کنید. به کمک صدا وحرکات بدن نشان دهید که با دقت به او گوش می دهید. همسر خود را تشویق کنید که حرف بزند. گفته های همسر خود را خلاصه کنید تا مطمئن شوید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 03:47
دریغ ودرد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق دوستی سلام بگذار بهترین بخش هستی تو ازان دوستت باشد. اگر او دریای وجودت را هنگام جزر اب دیده است بگذار در مد اب نیز تجربه کند. زیرا اگر دوستت را بدان خاطر بخواهی که ساعات خود را در صحبت او بر باد دهی بهره ان دوستی چه خواهد بود؟ پس در صحبت با اوساعاتی را...