کاش می دانستی
چه قدر چشم به راهت هستم
تا بیایی و مرا
دست در دست نسیم
تو به مهمانی فردا ببری
ای که احساسم را
تا فراسوی افق می خوانی
پس چرا تنگ بلورین مرا
از لب طاقچه مهر و وفا می رانی
بازهم در تب مهتاب دگر می سوزم
بی تو در تنهایی" کلبه می سازم
باز دل می بازم
شب " شب مهتاب است
چشم مه در خواب است
ومن اینجا نگران
که مبادا مهتاب" درد پنهان مرا با کس دیگر گوید
ومن اینجا تنها" اشک غم می ریزم
کاش می دانستی کاش. که من
دختر گمشده ی پاییزم.
آفرین.خیلی خیلی قشنگ نوشتی.
سلام نانازی
خوبی خوشگلم؟
دلم برات تنگ شده بودهوارتا
اما بدون فراموشت نکرم
سلام ،خیلی محبت کردید و ممنون که وبلاگم سر زدید
سلام
بابا کولاک بود
ما هم یه چیزهایی نوشتیم
قدم رنجه کنید و بیاید و نظر هم اگر زحمتی نمیشه بدین تا بعد
ساده زیبا و با احساس تبریک به این همه ذوق و سلیقه
امیدوارم همیشه سبز و عاشق باشی
اخی چه شعر نازی بود مثل خودت مرسی!
سلام
خیلی خوشحالم که حالت خوب شده متاسفانه الان بعد از مدتها تونستم یه سلامی بهت کنم چون اوایل سال نو اینترنت تو شهر ما وضعیت آشغالی داشت و خیلی خوشحالم که بازم هستی بهرحال امیدوارم که بتونم بازم بنویسم .راستی اگه خواستی تبادل لینک کنیم بهت اطلاع بده .خوشحال میشم.
ناناز نرسیدم زود بیام اول بشم خودت میدونی گرفتارم . ولی تو همیشه ناناز منی ای دختر پاییزی ناناز ......
سلام ناناز جان.....کم پیدا شدی؟؟؟؟؟؟
غروب سیاه پوش با چهره ای نو و تازه (با کمک همسر خوبتان) آپ دیت شد.....
سلام
وبلاگ جالبی داری
خوشحال میشم اگه بازدیدمو پس بدی
قربانت
**** سعید ****
سلام
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزلن شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
این سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
خدا حافظ.